کد مطلب:280093 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:417

قصائد و اشعار حسینقلی سلطانی کرمانشاهی




آن پری را آهن هندی زدیبا خیزدا

آهن از دیبا اگر خیزد چه زیبا خیزدا



شمش یك نوروز یلدا دارد از گشت بروج

و زدو زلف او بنوزوری دو یلدا خیزدا



زیر و بالا گر شود مژگان او بر گرد چشم

راست گوئی اهو از مشك مطرا خیزدا



ای كه گفتی مردگان را داد جان نطق شیخ

جان از آن شیرین دهان روح بخشا خیزدا



چون خرامان آن مه خورشید منظر بگذرد

دیده بگشا كز نظر بازان چه غوغا خیزدا



گر به آتش متصل هر دود باشد پس چرا

آتش است آن چهره و دود از دل ما خیزدا



مهدی غائب ابوالقاسم كه گاه بذل او

در سخا بنهفته گنج كان و دریا خیزدا



حجت قائم قوام ملت احمد كه چرخ

از پی تعظیم نامش بی مهابا خیزدا



با تولای نیاكانش خدا بخشد گناه

هر گنه را بخشش آری زین تولا خیزدا



با تبری از بداندیشش دهد یزدان بهشت

هر كه را در خلد جای از این تبری خیزدا



در دل اسلامیان مهروی و اجداد او است

گرز ترسا مهر شماس و بحیرا خیزدا



كنیت و نام شه بطحا بدو بخشید حق

زان نخستین نعره ی كوسش ز بطحا خیزدا



ای خداوند خداوندان ترا شبه و مثل

كی زبطن امهات و صلب آبا خیزدا